هلیاهلیا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

هلیا دخمل خوشگل

سلام دختر گلم

سلام عمرم نفسم عزیزم فسقلی مامان خوبی جات تو شکمم خوبه امیدوارم حسابی بهت خوش بگذره دخترکم چند وقت که نبودم درگیر خرید سیسمونی و سفارش تخت و کمدت بودیم اخه از اون طرح قبلی سرویس تخت وکمدت خیلی راضی نبودیم و عوضش کردیم قراره تا یه هفته دیگه تحویل بگیریم سیسمونیتم تا حدی کامل شده بعدا اگه کم و کسری داشت برات میگیریم دست بابایی درد نکنه تو این مدت خیلی برات زحمت کشید امیدوارم وقتی به دنیا اومدی قدرشو حسابی بدونی میخوام بدونی که تمام تلاشمونو میکنیم تا اسباب اسایشتو فراهم کنیم الانم داریم اتاقتو رنگ میزنیم اینجا حسابی به هم ریخته ولی قراره خاله سمیه و دختر عمم فریبا جون بیان کمکم دستشون درد نکنه تو این مدت خاله تو کارای خونه خیلی کمکم کرده ان ش...
25 مرداد 1392

وروجک مامانی

سلام فسقلی مامان خوبی عزیزکم دیروز کلی نگرانمون کردی دیروز ظهر یکم شیطونی کردی و وول خوردی اما احساس کردم تکونات کنده و مثل هر روز نبوده تا عصر که بابایی از سر کار اومد و بهش گفتم از اونجایی که بابایی خیلی خیلی دخملشو دوست داره به اصرار اون رفتیم دکتر و بهش توضیح دادم که نینیمون از بعد از ظهر تکون نخورده اونم با دقت گوشی رو چند بار گذاشت و بعد گفت به نظرم یکم صدای قلبش ضعیفه من سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم اما بابایی همچنان نگران خلاصه فرشته کوچولوی من جونم برات بگه نوبت سونو گرفتیم و باز به انتظار نشستیم تا بالاخره نوبتم شد و دکتر سونوم کرد و گفت خدا رو شکر نینیتون سالمه و در حال حاضر 27 هفته و 4 روزشه اشک تو چشام حلقه زد...
1 مرداد 1392

دخترم با تو سخن میگویم

 دخترم با تو سخن میگویم: گوش کن با تو سخن میگویم زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر   شاخه پر گل این گلزاری من در اندام تو یک خرمن گل میبینم گل گیسو، گل لبها، گل لبخند شباب من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم گل عفت، گل صد رنگ امید گل فردای امید،گل فردای سپید میخرامی و تو را مینگرم چشم تو آینه ی روشن دنیا بین است تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی؟! راست چون شاخه ی سرسبز برومند شدی؟! همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی؟!   دیده بگشای در اندیشه ی گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل نمی اندیشد آنکه گرد همه گلها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گل چین ...
31 تير 1392

پایان ماه ششم بارداری

سلام دختر کوچولوی مامانی بالاخره ماه ششم هم به سلامتی به پایان رسید خوشحالم که حالت خوبه حسابی شیطون بلا شدی دخملی ولی نمیدونم چرا هر موقع بابایی میخاد تکون خوردناتو احساس کنه خودتو قایم میکنی شایدم افتخار نمیدی به هر حال همین که سالمی برامون کافیه جوجو خوشگله من خوب از امروز برات بگم همون طور که گفته بودم امروز نوبت دکتر داشتم خانم دکتر پس از شنیدن صدای قلب نازنینت فشار و وزنمو گرفت خدا رو شکر همه چیز خوب بود برام سونو سه بعدی نوشت که میشه دو هفته دیگه که میتونم روی ماهتو واضح ببینم البته ناگفته نمونه بابایی هر موقع گوششو روی شکمم میزاره میتونه صدای قلبتو بشنوه که این کار براش خیلی لذت بخشه راستی بعد از اینکه از مطب دکتر بی...
23 تير 1392

ترنم عشق

سلام عشق مامان خوبی عسسسسسسسسسسسیسم چند روز دیگه نوبت دکتر دارم خیلی خوشحالم که میتونم دوباره ببینمت هیچ لذتی برام بالاتر تر از لذت دیدن روی ماهت و تکون خوردنات نیست فندق مامانی امیدوارم که جات تو دلم خوب باشه و تو هم مثل مامانی که بی تاب لمس وجود رویایی تو هست تو هم این حس رو نسبت به مامانی داشته باشی مثل مامانی که سر شار از وجود پاک و زیبای مامان و باباش هست            دوست دارم این چند ماه باقی مونده هم به خوبی سپری بشه تا بتونم وجود نازنینتو تو بغلم احساس کنم و با تمام وجودم ببوسمت و عطر تنتو بو کنم فرشته نازنینم برام دعا کن تا مشکلی پیش نیاد   دردانه ام چند شب پیش خوابتو دیدم ...
20 تير 1392

تکون خوردنای دخملکم

سلام  عسل مامان خوبی خیلی شیطون بلا شدی و همش با تکون خوردنات ابراز وجود میکنی و به مامانی میفهمونی که حالت خوبه خیلی خوشحالم واااااااااای خدای من یعنی این تویی که انقد تو شکمم وول میخوری خیلی حس شیرین و جالبیه خدا رو شکر دخملکم عزیزم دیشب موفعی که میخواستم بخوابم چند بار لگد زدی بابایی رو هم صدا زدم اونم سریع اومد دستشو گذاشت رو شکمم و باز چند بار تکون خوردی کاملا واضح بود بابایی داشت ذوق مرگ میشد فکر کنم این شیطنتات به بابایی رفته الانم که دارم برات مینویسم داری وول میخوری فدات بشم عزیزم         ...
11 تير 1392