مینویسم برایت ای عزیز ترینم
مینویسم برایت ای عزیزترینم
من مادر شدن را با تو درک کردم
در ان لحظه که تو را در اغوش میگیرم و ارام در گوشهایت لالایی زمزمه میکنم
در ان لحظه که تو را بوسه باران میکنم و تو برایم میخندی
در ان لحظه که انگشتهای کوچکت را به دور انگشت من حلقه کردی و محکم فشردی
در ان لحظه که چشمهای پاکت را در چشمانم خیره کردی
و نگاهت را به نگاه مظطربم گره زدی و به من امید دادی
همه اینها مسعولیتم را سنگین تر می کند
پاکی تو مرا به خود می اورد و به روزهای بی رونق من رونق می بخشد
تویی تنها امید من در این وانفسای روزگار
دستان کوچکت ان نگاه معصومت خنده های بی بهانه ات ان صورت معصوم و بی الایشت
تو پشتوانه بی کسی های منی تو زندگی و عطر وجود منی تو امید تک تک لحظه های منی
ای گل نرم و نازک من ان چشمان و ان نگاه زیبایت برای من اوج بودن است
من با تو در تاریخ تکرار شدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی