هلیاهلیا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

هلیا دخمل خوشگل

سلام دخمل کوچولوی ناز نازی

1394/9/18 1:54
نویسنده : مامانی
256 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر کوچولوی نازم دخترم شرمنده عزیزم که دیر به وبلاگت سر میزنم الهی قربونت برم دوست دارم تمام لحظاتم با تو سپری شه و از لحظه لحظه کنار تو بودن لذت ببرم تو بهترین هدیه خدایی برام محبت

فرشته کوچکم خیلی دوستت دارم اینو بدون نفسم به نفست بندهبوس

روزها و لحظه ها سپری میشن و تو بزرگ و بزرگ تر میشی هر روز که میگذره خانم تر و خوشگل تر میشی و من بیشتر از پیش عاشقت میشم محبت

به زودی دلم تنگ می شه برای بوی کودکیت برا شیرین زبونیهات برای نخودی خندیدن و دنبال من دویدن هات بوس

خیلی شیطون بلا شدی و ماشااله باهوش و زرنگ اعداد از 1 تا 10 رو میشمری چند تا از رنگها رو تشخیص میدی نقاشی میکشی البته در حد خط خطیخندونک ولی دایره رو یاد گرفتی و قشنگ میکشی و بعد میگی چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گلدو

اسامی تمام دوستاتو کامل بلدی الما مهشید مهشاد 

این سه تا رو خیلی دوست داری و تقریبا تمام وقتت با اونا سپری میشه دخترای همسایمونن بهترین و صمیمی ترین دوستاتنمحبت

از صبح تا عصر شبکه پویا تماشا میکنی به عروسکات خیلی علاقه داری از همه بیشتر یکیشون که اسمشو گداشتی نازنین اسم دختر عمو محمد از وقتی زن عمو گفته یه اسم دیگه انتخواب کن تا میای بگی نازنین فورا با خودت میگی زن عمو دعوا میکنه اسمش زهلاس بعضی وقتها هم بغلش میکنی میخوابی از بس دوسش داری براش لالایی میگی و شیرش میدی هر موقع که خوابه میگی هیییییییس نازنین خوابه یواش حرف بزن اخرش یادت میره بگی زهلاخندونک

از دلبریات و شیرین زبونیهات هر چی بگم کم گفتم هر روز به باباییی زنگ میزنی و کلی باهاش حرف میزنی و خودتو لوووس میکنی هی میگی بابایی کی میای لفتی سر کار زود بیا بعد ظهر بیا اونم روزی هزار بار قربون صدقت میرهبوس

بعدشم که میخوای گوشیو قطع کنی میگی کار نداری خداحافظ عاااااااااشق خداحافظ گفتنتم

اوایل که تازه یاد گرفته بودی حرف بزنی به خاله تهمینه میگفتی ته ولی حالا قشنگ میگی خاله تهمینه

اسم خاله سمیه مامان جونا بابابزرگا عمه دایی زن دایی حتی اسم میکاعیل پسر دایی رو هم کامل بلدی فامیلیتم یاد گرفتی و هر وقت میپرسم میگی بوس

وقتی میپرسم کلاس چندمی میگی اول و بعد کیفت که سلوا جون برات خریده بود و برمیداری و میگی دالم میلم مدسه سلوا دختر دوست باباییه کرج زندگی میکننبوس

دیگه تقریبا بعد از دو سالگیت هر موقع دستشویی داری خبرم میکنی اخیش راحت شدیم از پوشک خداحافظ مولفیکسچشمک در کل خیلی دختر تمیز و حساسی هستی هر موقع دستت کثیفه میگی مامانی بیا دستامو بشول و تا موقعی که دستت کثیفه به جایی نمیزنی محبت

الان دو ماهه از شیر گرفتمت چاره ای نبود اگه دست خودم تا سه سه سال شیز میدادم بهت ولی عزیزکم همه میگفتن براش ضرر داره و اشتهاتم کم شده بوده این بود که تقریبا یک هفته بعد از تولد دو سالگیت از شیر خوردن محروم شدی جیگرم برات کباب شد وقتی چسب مشکی رو دیدی فکر کردی زخم شده و گفتی واااای نه نمیخوام اون لحظه بدترین لحظه زندگیم بود بغضم گرفت و گریه کردم

 

پسندها (1)

نظرات (0)