هفته بیستم بارداری
سلام عسلم خوبی الهی من فدای اون تکون خوردنات بشم مامانی چرا انقد وول میخوری شبا اصلا خواب راحتی ندارم حتی روزا هم نمیتونم بخوابم اما اشکال نداره گلم مهم اینه که تو جات خوب و راحت باشه
خووووووووووووب جونم برات بگه که دیروز نوبت دکتر داشتم با بابایی رفتیم و بعد از کلی الافی و انتظار بالاخره نوبتم شد و رفتم داخل دراز کشیدم روی تخت خانم دکتر با حوصله اول گوشی رو گذاشت و صدای قلب خوشگلتو شنید خیالم از بابت سلامتیت راحت شد بعد هم سونو انجام داد و گفت نی نی خوبه و جنسیتشم صد در صد دخممممممممممله نمی دونی نیشم تا کجا باز بود و کلی ذوق کردم بعدشم به بابایی گفتم اونم خیلی خیلی خوشحال شد و خدا رو به خاطر داشتن چنین نعمت با ارزشی شکر کردیم
بعد زنگ زدم به خاله سمیه هم گفتم اونم خیلی ذوق زده شد بعد با بابایی رفتیم و کالسکه و کریر و روروعک و چند دست لباس خوشگل برات گرفتیم و تخت و کمدتم سفارش دادیم بیارن خلاصه خیلی خسته شده بودم و پاهام حسابی ورم کرده بود سریع برگشتیم خونه و بعد از خواندن نماز و خوردن شام خوابیدم الاهی من فدای دخترم بشم که هنوز نیومده کلی خرج رو دستمون گذاشته فدات بشه مامان خیلی دوست دارم زودتر بیا تو بغلم عشقم بوووووووووووووووس