وروجک مامانی
سلام فسقلی مامان خوبی عزیزکم دیروز کلی نگرانمون کردی
دیروز ظهر یکم شیطونی کردی و وول خوردی اما احساس کردم تکونات کنده و مثل هر روز نبوده تا عصر که بابایی از سر کار اومد و بهش گفتم از اونجایی که بابایی خیلی خیلی دخملشو دوست داره به اصرار اون رفتیم دکتر و بهش توضیح دادم که نینیمون از بعد از ظهر تکون نخورده اونم با دقت گوشی رو چند بار گذاشت و بعد گفت به نظرم یکم صدای قلبش ضعیفه من سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم اما بابایی همچنان نگران
خلاصه فرشته کوچولوی من جونم برات بگه نوبت سونو گرفتیم و باز به انتظار نشستیم
تا بالاخره نوبتم شد و دکتر سونوم کرد و گفت خدا رو شکر نینیتون سالمه
و در حال حاضر 27 هفته و 4 روزشه اشک تو چشام حلقه زد سریع رفتم بیرون و زنگ زدم به بابایی و گفتم فسقلیمون خدا رو شکر سالمه
اقای پدر مضطرب به اینها اکتفا نکرد و جواب سونو رو بردیم تو بیمارستان تا نشون دکتر بدیم چقدر محیطش وحشتناکه احساس کردم روز زایمانمه راستش از اتاق عمل بدم میاد و میترسم خدا به داد برسه
خانم دکتر مهربون نیم ساعت وقتشو در اختیارمون گذاشت و برام حالتهای درست خوابیدن و نحوه کم کردن استرس و نگرانی و سایر مراقبتها رو برام توضیح داد و یه بار دیگه گوشی رو گذاشت و این بار صدای قلب نازنینتو خیلی واضح شنیدم بعد باباییم اومدو اونم اون صدای خوشگلو دلنشین رو شنید و خدا رو شکر کرد که سالمیبعد از رستوران شام گرفتیم و اومدیم خونه و با بابایی نماز شکر گذاشتیم و از خدای بزرگ برات سلامتی و تندرستی ارزو کردیم
دخمل کوچولوم خواهش میکنم دیگه ما رو نترسون اخه ما طاقتشو نداریم تا میتونی لگد بزن و وول بخور
می بوووووووووووووووووووووووووسمت و عاشقتم