هلیاهلیا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

هلیا دخمل خوشگل

شب یلدا

هر لحظه بهانه تو را میگیرم هر ثانیه با نبودنت درگیرم حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی من یکطرفه برای تو میمیرم… شب یلدا را با تاخیر بهت تبریک میگم دخترکم امروز روز اربعین امام حسین خونمون دعا داشتیم و اش پختیم از یه هفته پیش در گیر جابجایی وسایل خونه و فراهم کردن وسایل نذری بودم دخترکم تو هم خدا رو شکر بچه ارومی بودی روزا خوب میخوابیدی و من به کارام میرسیدم اما این دل درد لعنتی دست بردار نیست چند روزیه خیلی درد میکشی هر موقع دل دردات شروع میشه خیلی بی قراری میکنی و انقدر زور میزنی که صورتت سرخ میشه من و بابایی اصلا طاقت درد کشیدنتو نداریم و خیلی ناراحت میشیم امیدوارم هر چه زودتر دل دردت خوب بشه دخترکم یادمه سال...
2 دی 1392

هلیا جونم دو ماهگیت مبارک

سلام دختر گلم دو ماهگیت مبارک عزیزم هر روز که میگذره شیرین تر میشی و برا خودت بیشتر جا باز میکنی دخترم زندگی مون با اومدنت رنگ و بوی خاصی گرفته بعضی وقتا فکر میکنم خواب میبینم دنیا رو با وجودت قشنگتر میبینم زندگی مون با لبخندت قشنگتر شده خدایا شکرت که این فرشته کوچولو رو به ما هدیه دادی امپول دو ماهگیت رو هم زدیم خدارو شکر خیلی اروم بودی و اصلا تب نکری من و بابایی تا صبح بالای سرت نشستیم که مبادا تب کنی ولی تو دخمل خوبی بودی خدایا شکرت دختر گلم من و بابایی عااااااااااااااااااااااشقتیم ...
15 آذر 1392

هلیا جونم یک ماهگیت مبارک

در عجبم از کار خدا . . . تو را آفریده و انتظار یکتا پرستی دارد از من ! سلام عمرم گلم نفسم زندگیم دختر گلم یک ماهگیت مبارک عزیزم عاشقتم چند تا عکس از هلیا جون ...
15 آبان 1392

هلیا جون فردا یک هفته است به دنیا اومده

  خدا جون شکرت که این نعمت بزرگ رو به ما عطا کردی زندگی مون کلی اب و رنگ پیدا کرده هلیا خیلی ارومه تا وقتی گرسنه نباشه گریه نمیکنه خیلی دوسش دارم بابایی عاااااااااااااشقته دخترم راستی فردا میخایم برات شناسنامه بگیریم البته یکم دیر شد ببخشید عزیزم بابایی فرصت نکرد چند تا عکس از هلیا جون فداش بشم من               ...
5 آبان 1392

تولد هلیا جان مبارک

امروز ساعت 9:30 صبح هلیا جونم بدنیا امد شکر خدا صحیح و سالم اینم سری اول عکس هاش عکس هلیا جان (یک ساعت بعد تولد) عکس هلیا جان (یک ساعت بعد تولد)       ...
13 مهر 1392

فقط سه روز دیگه مونده تا پایان این راه

سلام دختر قشنگم خوبی وااااااااای که چقدر این روزهای اخر دیر میگذره فقط سه روز دیگه مونده تا بیای تو بغلم باورت میشه عزیزم خودم که تا نیای تو بغلم باور نمیکنم خیلی این روزا محکم ضربه میزنی جات تنگ شده فسقلی من الهی بمیرم ولی این طور که تو موج میری تو شکمم فکر نکنم بهت بد بگذره عزیزم دختر قشنگم خیلی دوست دارم هر جه زودتر روی ماهتو ببینم انتظار به اغوش گرفتنت خیلی برام لذت بخشه این روزهای پایانی با همه سختی ها و بی خوابی های شبانه شیرینی خاص خودشو داره روز چهارشنبه هفته گذشته اخرین نوبت دکتذم بود که خانم دکتر سونو انجام داد و از وضعیتت خیلی راضی بود و طبق سونو روز زایمان را شنبه یعنی سه روز دیگه اعلام کرد خیلی خوشحالم فسقلی من ...
10 مهر 1392

روز تولد مامان هلیا

هلیا جان تولد مبارک امروز  30 ام شهریور روز تولد مامانی است امیدوارم سالهای متمالی در کنار هم روز های خوشی داشته باشیم   ...
30 شهريور 1392

فرش و رو رو تختی اتاق دخملی

سلام فرشته کوچولوی من خوبی فکر کنم جات حسابی تو دلم تنگ شده خو منم دلم برات تنگ شده فقط چند هفته دیگه مونده تا بیای تو بغلم عشقم دیشب بابایی اتافتو افتتاح کرد و با اجازت یه ساعتی اونجا خوابید خیلی بهش چسبیده بود و احساس ارامش میکرد دخملی دیگه تکرار نمیشه تا خودت بیای و از اتاقت استفاده کنی دیروز بابایی زحمت کشید و فرش اتاقت که طرح کیتی بود و رو تختی برات گرفت و بالاخره اتاقت کامل شد اینم از عکساش ...
17 شهريور 1392