هلیاهلیا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

هلیا دخمل خوشگل

هفته 34 بارداری

سلام دوستای گلم ببخشید تازگیا خیلی بی معرفت شدم دیر بهتون سر میزنم بابت این تاخیر ازتون معزرت میخوام اخه این روزا سرمون خیلی شلوغه و داریم خودمونو برای ورود عضو جدید خانواده اماده میکنیم بالاخره کار اتاق هلیا جون تا حدی تموم شد البته بازم خورده کاری داره که البته همسری قول داده تا چند روز دیگه تمومشون کنه تخت و کمدتو هنوز نیاوردیم منتظر بودیم تا کار رنگ امیزی اتاقت و نصب پرده و موکت تموم بشه که خدا رو شکر تموم شد اینم عکساش   دخترم عششششششششششششششقم تو خوبی جات خوبه مطعنم که جات خوبه و کلییییییییییییی بهت خوش میگذره از لگد زدنا و وول خوردنات مشخصه خیلی کیف داره تا میتونی محکم تر مشت و لگد بزن فرشته کوچولوی مامانی ا...
8 شهريور 1392

سلام دختر گلم

سلام عمرم نفسم عزیزم فسقلی مامان خوبی جات تو شکمم خوبه امیدوارم حسابی بهت خوش بگذره دخترکم چند وقت که نبودم درگیر خرید سیسمونی و سفارش تخت و کمدت بودیم اخه از اون طرح قبلی سرویس تخت وکمدت خیلی راضی نبودیم و عوضش کردیم قراره تا یه هفته دیگه تحویل بگیریم سیسمونیتم تا حدی کامل شده بعدا اگه کم و کسری داشت برات میگیریم دست بابایی درد نکنه تو این مدت خیلی برات زحمت کشید امیدوارم وقتی به دنیا اومدی قدرشو حسابی بدونی میخوام بدونی که تمام تلاشمونو میکنیم تا اسباب اسایشتو فراهم کنیم الانم داریم اتاقتو رنگ میزنیم اینجا حسابی به هم ریخته ولی قراره خاله سمیه و دختر عمم فریبا جون بیان کمکم دستشون درد نکنه تو این مدت خاله تو کارای خونه خیلی کمکم کرده ان ش...
25 مرداد 1392

وروجک مامانی

سلام فسقلی مامان خوبی عزیزکم دیروز کلی نگرانمون کردی دیروز ظهر یکم شیطونی کردی و وول خوردی اما احساس کردم تکونات کنده و مثل هر روز نبوده تا عصر که بابایی از سر کار اومد و بهش گفتم از اونجایی که بابایی خیلی خیلی دخملشو دوست داره به اصرار اون رفتیم دکتر و بهش توضیح دادم که نینیمون از بعد از ظهر تکون نخورده اونم با دقت گوشی رو چند بار گذاشت و بعد گفت به نظرم یکم صدای قلبش ضعیفه من سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم اما بابایی همچنان نگران خلاصه فرشته کوچولوی من جونم برات بگه نوبت سونو گرفتیم و باز به انتظار نشستیم تا بالاخره نوبتم شد و دکتر سونوم کرد و گفت خدا رو شکر نینیتون سالمه و در حال حاضر 27 هفته و 4 روزشه اشک تو چشام حلقه زد...
1 مرداد 1392

دخترم با تو سخن میگویم

 دخترم با تو سخن میگویم: گوش کن با تو سخن میگویم زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر   شاخه پر گل این گلزاری من در اندام تو یک خرمن گل میبینم گل گیسو، گل لبها، گل لبخند شباب من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم گل عفت، گل صد رنگ امید گل فردای امید،گل فردای سپید میخرامی و تو را مینگرم چشم تو آینه ی روشن دنیا بین است تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی؟! راست چون شاخه ی سرسبز برومند شدی؟! همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی؟!   دیده بگشای در اندیشه ی گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل نمی اندیشد آنکه گرد همه گلها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گل چین ...
31 تير 1392

پایان ماه ششم بارداری

سلام دختر کوچولوی مامانی بالاخره ماه ششم هم به سلامتی به پایان رسید خوشحالم که حالت خوبه حسابی شیطون بلا شدی دخملی ولی نمیدونم چرا هر موقع بابایی میخاد تکون خوردناتو احساس کنه خودتو قایم میکنی شایدم افتخار نمیدی به هر حال همین که سالمی برامون کافیه جوجو خوشگله من خوب از امروز برات بگم همون طور که گفته بودم امروز نوبت دکتر داشتم خانم دکتر پس از شنیدن صدای قلب نازنینت فشار و وزنمو گرفت خدا رو شکر همه چیز خوب بود برام سونو سه بعدی نوشت که میشه دو هفته دیگه که میتونم روی ماهتو واضح ببینم البته ناگفته نمونه بابایی هر موقع گوششو روی شکمم میزاره میتونه صدای قلبتو بشنوه که این کار براش خیلی لذت بخشه راستی بعد از اینکه از مطب دکتر بی...
23 تير 1392